نویسنده: زبیده مصطفی
هفته گذشته برای شرکت در جشنواره غذا و سرگرمی به لیاری رفتم. این جشنواره که توسط مدرسه علم و هنر ترتیب داده شده بود، تأثیر مثبتی بر من گذاشت زیرا به نظر می رسید که جوانان وقت خوبی را می گذراندند، بهترین لباس روز يك شنبه خود را با اعتماد به نفس پوشيده بودند.
اجرا لذت بخش بود اما خلاقیت باید جایگزین حرفه ای بودن می شد. با این حال، آیا واقعاً مهم بود که وسایل صحنه فی البداهه ساخته می شد و یک میکروفون از بازیگری به بازیگر دیگر منتقل شود یا اینکه بازیگران همگی به زبان اردو صحبت كنند و و آیا تماشاگران کاملا سخنان را می فهمیدند؟
مضامین نمایش ها برای مخاطب مناسب بود. در یک نمایشنامه که صحنه کلاس درس را به تصویر میکشید، از دانشآموزان پرسیده شد که وقتی بزرگ شوند میخواهند چه شغلی داشته باشند. پسران، مشاغل پردرآمدی مانند تجارت را انتخاب می کردند. تنها دختری كه بين آنها بود و برای به مدرسه رفتن جنگیده بود گفت که میخواهد معلم شود و بچههای جامعه خود را آموزش دهد. چه احساس ستودنی!
جشنواره جنبه مثبت دیگری هم داشت. چرا که فرصتی را برای دختران بالغ تر فراهم کرد تا مهارت های آشپزی خود را با تهیه غذا در خانه و فروش آنها در غرفه هایی که برای بازدیدکنندگان برپا شده بود، نشان دهند. در این رویداد، متوجه شدم که چقدر اداره یک مدرسه محلی می تواند چالش برانگیز باشد و در عین حال به کودکان فرصتی برای تغییر زندگیشان بدهد. شاید همه چيز مانند داستان های موفقیت ظاهر نشوند، اما هیچ یک از آنها جز 23 میلیون کودک بازمانده از تحصیل در کشور نیستند. آن هم به لطف خانم سمر حسین، مدیر مدرسه، و همسرش، افسر حسین، مسئول مدرسه، که از طریق یک ارث خانوادگی کوچک ، مدرسه را اداره می کنند. با این حال، افسر صاحب معتقد است که آموزش هرچه بیشتر معلمان قطعاً کیفیت آموزش را افزایش می دهد.
چرا نمیتوانیم شبکهای از مدارس محلی داشته باشیم؟
چرا نمیتوانیم شبکهای از مدارس محلی در مناطق کمدرآمد داشته باشیم تا به هر کودک خدمات آموزشی و مهارت های سواد و حساب در سراسر کشور ارائه دهد، به استثنای مناطق دورافتاده که فقط مقامات دولتى امكان دسترسی به آنها را دارند؟ به این ترتیب، اکثریت کودکان می توانند به اندازه کافی برای داشتن یک زندگی شایسته آموزش دریافت کنند. امکانات برای آموزش حرفه ای، مانند مدرسه علم و هنر ، نیز به این امر کمک می کند.
کودکانی که به موفقیت می رسند، میتوانند وارد سیستم یکپارچه آموزشی شوند – امری که که مرکز AKIED and Indus Resource Centre برای مدرسههای محلی- آموزش غیر رسمی- خود برای احقاق ان در تلاش است.
من کتاب دکتر اختر حمید خان، دانشمند علوم اجتماعی مشهور را بازخوانی میکردم که در آن فلسفهاش را در رابطه با توسعه جامعه شهری بیان می کند. کتاب دیگری که نوشته دکتر ماریا مونته سوری، پزشک و متخصص آموزش و پرورش ایتالیایی است که فلسفه خود را پس از مشاهدات گسترده از کودک تدوین کرد به زودی خواهم خواند. هر کدام اصول کلیدی برای موفقیت چنین پروژه هایی دارند. به نظر می رسد مدرسه علم و هنر در لیاری در مسیر تبدیل شدن به یک مدرسه نمونه حرکت می کند.
اصلی ترین امری که توسط دکتر خان بیان شده است، خودکفایی است و این تنها در صورتی امکان پذیر است که همراه با تواضع و دوری از خودنمایی باشد. شفافیت در کارها باید اعمال شود تا اطمینان حاصل شود که جلوی وابستگی به بودجه های هنگفت و بزرگ و احتمال اختلاس از پیش گرفته شود . با توجه به محدودیت های دسترسی اولیه به متخصصین (در این مورد آموزش معلمان)، دکتر خان بر اهمیت کمک از خارج از جامعه تاکید می کند اما مخالف کمکهای خارجی است.
این رویکرد یک مزیت عمده ارائه میکند و رویهها و هنجارهای فرهنگی ضروری جامعه را به چالش نمیکشد.همچنین به کرامت جامعه ای که به آن خدمت میشود احترام گذاشته می شود. بنابراین جامعهای که با احساس مالکیت عمومی آغشته شده است،از طرف جامعه پذیرفته می شود. تغییرات از درون می آیند، و می توانند توسط مددکاران اجتماعی خود جامعه، با ارتباط با جامعه و راهنمایی گسترده تر هدایت شوند چرا که تنها آنان هستند که از اعتماد جامعه برخوردارند.
اصول استخراج شده از آثار دکتر مونته سوری به ظاهر ساده اما در واقع بسیار عمیق هستند. او کودک را در بافت جامعه ای که ارتباط نزدیکی با آن دارد و از او حمایت می کند، درک می کند. آنچه از نوشته های او به دست می آید این است که در اوایل کودکی، امنیت عاطفی برای رشد جسمی، ذهنی، اجتماعی و فرهنگی کودک بسیار مهم است. امنیت عاطفی ناشی از پیوندهای او با جامعه، نقش مهمی برای کودک ایفا می کند. از این رو مونته سوری بر آموزش کودک خردسال در ابتدا به زبان مادری خود تأکید می کند. در جوامع چندزبانه میتوانیم زبان بومی، که کودک با آن آشنایی دارد را انتخاب کنیم. زبان برای ارتباط با کودک ضروری است.
کودکی که امنیت دارد، کودکی شاد است. این وضعیت سلامت عاطفی و ذهنی، فرآیند یادگیری و تفکر و سازگاری اجتماعی کودک را تسهیل می کند. کودکان شاد با انگیزه هستند و خودآموخته می شوند. برای ترغیب آن ها به مطالعه نیازی به هویج یا چماق نیست. برای آن ها، خود یادگیری پاداش آن هاست. بنابراین، مدارس اجتماعی مانند علم و هنر در خدمت چنین هدفی هستند. آنها نقش مثبتی در سیستم آموزشی ما دارند که در غیر این صورت مدارس در ایفای نقش خود عقیم می مانند.
www.zubeidamustafa.com در ۸ اوریل ۲۰۲۲ نشر داده شده است.